تکین

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۴ مطلب با موضوع «روزمره» ثبت شده است

قواعد دلسوزی

پنجشنبه, ۸ دی ۱۴۰۱، ۰۴:۱۱ ب.ظ

بیشتر آدما افرادی رو در زندگیشون دارن که در قبال اون ها احساس مسئولیتِ شخصی میکنن. احساس مسئولیت شخصی برای من نقطه‌ی مقابل احساس مسئولیت عمومی یا اجتماعیه. مورد اول از جنبه‌های غریزه‌ی انسان و همینطور عواطفش (البته اگه بشه عواطف رو در عرض غرایز قرار داد) به حساب میاد، هر چند که زیاد پیش میاد که دلایل منطقی هم عموما ازش حمایت میکنن. در حالی که احساس مسئولیت اجتماعی تا حدی غیربنیادی تره و نقطه‌ی تولدش دلایل منطقی هستن و اغلب برای پذیرفته شدنشون نیازمند آموزش و تفکر هستن. عموما ما نیازی نداریم آموزش ببینیم تا پدر و مادرمون برامون مهم باشن، اما برای آشغال نریختن تو خیابون حداقل نیاز به یه آموزش اولیه داریم. احساس مسئولیت شخصی معمولا شامل گروه خیلی محدودی از افرادی که میشناسیم میشه و در عوض کیفیت بالاتری داره. برای اغلب ما بستگان درجه یک و در مرحله‌ی بعد دوستان صمیمی و سایر خویشاوندان افرادی هستن که در موردشون احساس مسئولیت شخصی میکنیم. 

 

 احساس مسئولیت داشتن در قبال دیگران در کل چیز مثبتی به حساب میاد، اما در عین حال میتونه در مواقعی خوب نباشه. دو مورد مشخص که به نظرم احساس مسئولیت شخصی -علیرغم تمایل ذاتی آدم بهش- از نظر عقلی توجیه پذیر نیست و آدم باید به صورت آگاهانه -و بر خلاف طبیعت و غریزه‌اش- باهاش مقابله کنه اینا هستن:

 

۱- احساس مسئولیت در قبال انسان بالغی که خودش در قبال خودش احساس مسئولیت نمیکنه. هیچ کاری احمقانه تر از دلسوزی برای کسی نیست که برای نگرانی های شما در موردش ارزشی قائل نیست. این به این معنی نیست که اون فرد لیافت کمک شما رو نداره. به صورت کلی در چنین وضعیتی ممکنه هر یک از طرفین و یا هر دو اشتباه کنن. اما در نهایت، اصرار برای کمک به اون فرد باعث ناراحتی هر دو طرف میشه بدون این که نتیجه‌ی مطلوبی ازش به دست بیاد. مثالش پدر و مادری هستن که نگران آینده‌ی فرزندشون هستن و فکر میکنن تحصیل در فلان رشته یا انتخاب فلان شغل براش بهتره و از طرفی اون آدم این رو نمیخواد.

 

۲- احساس مسئولیتی که به شما صدمه‌ی قابل توجهی وارد کنه. مثال شخصی من در این مورد: من دائما در مورد برادر کوچکترم و آینده‌اش نگران بودم، و این بیشتر از هر کسی داشت اضطراب و نگرانی من رو افزایش میداد بدون این که حتی کمکی به برادرم بکنه. در نهایت به این نتیجه رسیدم که باید این قضیه رو متوقف کنم و تاحدی هم موفق شدم ولی نه به صورت کامل. همونطور که گفتم مقابله با این احساس به صورت منطقی مثل مقابله با هر احساس غریزی دیگه نیازمند تلاشه.

Sad but True

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ق.ظ

Hate 
I'm your hate 
I'm your hate when you want love 
Pay 
Pay the price 
Pay, for nothing's fair 

 

Sad but True- Metallica 

TA یا نوکر ...

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ق.ظ

وقتی من دانشجو (تر) بودم جرات نمیکردم با دستیارای حل تمرینمون یکم تند حرف بزنم یا انتقاد کنم.

 

اما الان که خودم تی ای شدم ... صد رحمت به نظام ارباب و رعیتی :))‌ انگار دستیار حل تمرین نوکرشونه . دیگه چی بگم .

 

البته مشکل از همون تواضعی میاد که توی رفتارم هست متاسفانه که باعث میشه یه عده رفاقت رو با هر چیزی قاطی کنن. 

کلا تو ایرانش که فعلا من بودم به این نتیجه رسیدم که نباید به کسی رو داد . 

 

مجددا باید گفت : خوبی که از حد بگذرد ... نادان خیال بد کند :)

بهشت و جهنم

شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۴۴ ب.ظ

بهشت مثل یه سیستم فرمیونیه ، تفاوتش اینه که از بالا پر میشه ، بهترین آدم تو بهترین جای بهشت مقام داره ، بعد نفر بعدی توی جایگاه بعدی و به همین ترتیب ... تا آدمای خوب معمولی تر که جایگاهشون خیلی پایین تره.

 
برعکس جهنم یه سیستم بوزونیه ، این که میگه "هل من مزید" خودش گویای این حرفه ، و از پایین هم پر میشه ، هر چقدرم آدم بریزن توش بازم توی اعماقش و بدترین جایگاهش، جا هست. حالا این که یه عده توی بدترین جایگاه جهنم نیستن به خاطر افت و خیز گرماییه .
 
 
 
نکته : به خدا دیوونه نیستم ، کلی فکر کردم رو این :))